مرحوم آقای قاضی،آن مرد بزرگ، مرد روشنفکر، مرد اهل قلم، اهل مبارزه، بایستی همیشه در یادها زنده باشند
تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۶۴۰۰۳۱
خبرگزاری میزان- تبریز در بین شهدای محراب این امتیاز را دارد که دو شهید محراب دارد؛ یعنی مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) را هم واقعاً فراموش نکنیم و از یاد نبریم؛ آن مرد بزرگ، مرد روشنفکر، مرد اهل قلم، اهل مبارزه، که ایشان هم بایستی همیشه در یادها زنده باشند. تاریخ انتشار: 06:00 - 10 آبان 1398 - کد خبر: ۵۶۳۱۶۸
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، حضرت آیتالله خامنهای، در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۸۰، در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیتالله مدنی، بیاناتی را ایراد فرمودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بیانات مقام معظم رهبری در این دیدار به نقل از KHAMENEI.IR، به شرح زیر است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اوّلاً خیلی متشکّریم از همهی دوستان عزیز، آقایان علمای محترم، مسئولین محترم که همّت گماشتید برای این کار مفید و لازم؛ و انشاءالله که در همهی مراحل این کار، روح با اخلاص مرحوم آیتالله شهید مدنی همراه و کمککار شما باشد. و تشکّر میکنیم که لطف کردید و به اینجا تشریف آوردید.
مرحوم شهید مدنی یک نمونهی برجستهای از یک روحانی فعّال و حائز جهات گوناگون هستند. چون روحانیّت را برخلاف مشاغل و حیثیّتهای دیگری که در جامعه وجود دارد نمیشود در یک بُعد خلاصه کرد؛ مثلاً بگوییم روحانی یعنی کسی که فقط علوم مربوط به امر دین را وارد است، یا روحانی یعنی آن کسی که فقط مشغول تبلیغ دین است، یا روحانی یعنی آن کسی که فقط در ارتباط با مردم است، یا روحانی یعنی کسی که به امور دینی و مسائل روحی و خودسازی و مانند اینها خیلی توجّه میکند. هر کدام از اینها به تنهایی معنای روحانی مطلوب نیست؛ روحانیّت دارای همهی این جوانب است. و یک روحانی خوب، روحانی واقعی، آن کسی است که در همهی این جوانب یا عمدهی این جوانب، انسان بتواند در او یک حرکتی و فعّالیّتی مشاهده کند. ایشان حقیقتاً یک مصداق بارزی از روحانی کامل بودند. اوّلاً ایشان ملّا بود، عالم بود، فقیه بود. در قم و نجف تحصیلات عالیهی فقه و اصول، همچنین معقول کرده بودند و مرد عالمی بود. آگاهانه و از روی معرفت عمل میکرد، کار میکرد، اقدام میکرد. خاصیّت علم در انسان همین است که حرکات او و سکنات او عالمانه است، منطقی است؛ این خصوصیّت در ایشان بود.
ثانیاً روحانیِ ناطق بود. در روایات داریم: بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُستَعمِلٍ لِعِلمِه.(۱) اهل بیان و تبیین بود در [ بین ]قشرهای مختلف؛
ایشان در میان جوانها میتوانست کاملاً با مخاطب جوان ارتباط برقرار کند. من در اوایل یا اواسط امامت جمعهی ایشان به تبریز رفتم و دیدم ایشان آنچنان با جوانهای کمسال، بیست ساله، بیستویک ساله گرم و صمیمی است که واقعاً مثل اینکه با پدرشان حرف میزنند، با برادر بزرگشان حرف میزنند! آن هیمنهی علمی در رابطهی ایشان با جوانها اصلاً محسوس نبود، یعنی واقعاً رابطه برقرار میکرد؛ با جوانها اینجوری بود.
با عامّهی مردم و قشرهای خیلی عمومی مردم هم باز همینجور بود. در ایامی که سوسنگرد آزاد شده بود -- در یکی از دفعاتی که سوسنگرد آزاد شده بود، بعد البتّه مجدّداً اشغال شد -- ما به سوسنگرد رفتیم. بنده اهواز بودم، میخواستم بروم سوسنگرد، لباس نظامی تنم بود. در این بین دیدیم آقای مدنی در اهواز پیدا شد؛ از تهران آمده بودند و [بعد] آمدند سراغ ما. گفتند: کجا میروید؟ گفتیم میرویم سوسنگرد. گفتند: من هم میآیم. ایشان را هم با خودمان برداشتیم و رفتیم سوسنگرد و در آنجا ظهر نماز را که خواندیم، من یک قدری با مردم صحبت کردم. خب، طبعاً من فارسی حرف میزدم و نمیتوانستم نطق عربیِ از بَر بکنم، آن هم بخصوص با لهجهی عمومی و مردمی. ایشان گفت من با مردم حرف میزنم؛ و منتظر نشد، چون جمعیّت مسجد بعد از اینکه من صحبت کردم، تقریباً متفرّق شد؛ رفت بین مردم، یک وقت دیدیم یک جماعت عظیمی از زن و مرد را دور خودش جمع کرده و دارد با لهجهی هسچهی عربی با اینها حرف میزند! یک سخنرانی حسابیِ گرم آنجا کرد که مردم را به هیجان آورد. من یک خاطرهای مکرّر نقل کردهام: آنوقت آنجا در همان جماعتِ ایشان بود که مردم یک زنی را نشان دادند و گفتند او پنج یا هفت مهاجم عراقی را با چوب کشته! یعنی حرف آقای مدنی و آن شور و هیجانی که ایجاد کرده بود، همه را اصلاً به شور آورد، به هیجان آورد، میتوانست با قشر مردم ارتباط برقرار کند.
با طبقهی علما؛ در اوّلین سمینار ائمّهی جمعه که ما در قم تشکیل دادیم، همهی علمای ائمّهی جمعهی سراسر کشور و علمای بزرگ و همین شهدای معروف در آنجا بودند - علمای سنّی و شیعه - که چند نفر سخنرانی کردند. بعد آقای مدنی پا شد آنجا، آن کنج ایستاد - من آن منظره را یادم نمیرود - و شروع کرد صحبت کردن و اشک از چشمهای او روی محاسن شریفش همینطور جاری بود و حرف میزد. در روایات داریم که حضرت دعا میخواندند، اشک مثل قطراتی که از لب مشک، مشک را میبندند جاری میشود همینطور مرتّب چک چک. این را من در چهرهی آقای مدنی دیدم، که همینطور این جریان اشک از دو چشم ایشان سرازیر بود. ایشان در آن روز تمام مجلس را منقلب کرد، ایشان اینجوری بود.
با طبقهی روشنفکر مینشست، جذبشان میکرد؛ با طبقهی عوام مینشست، جذب میکرد؛ با طلبهها مینشست؛ یعنی عالم ناطق و مبیّن و کسی بود که میتوانست آن ذخیرهای که در وجود او و در روح او، در دل پاک و نورانی او از نور معرفت و علم جمع شده بود، آن را براحتی به مخاطب خودش منتقل کند؛ این هم یک خصوصیّتی بود که در ایشان وجود داشت.
عالمی بود که اهل مبارزه و دید سیاسی و بینش سیاسی بود. حالا من البتّه از مبارزات ایشان در سالهای دههی ۳۰ اطّلاعی نداشتم، که در این نوشتجاتی که دوستان دادند، دیدم آنوقت هم ایشان مبارزاتی در آذرشهر و در تبریز و مانند اینها داشتهاند که از آنها من کمّاً و کیفاً اطّلاعی ندارم؛ امّا آنکه ما در مقابل چشممان مشاهده کردیم، از وقتی ایشان حدود سال ۵۰ وارد ایران شدند، تا پیروزی انقلاب، تقریباً در غالب اوقات ایشان در تبعید بود. من خودم در گنبد قابوس به دیدن ایشان رفتم. از مشهد یک جماعتی را برداشتیم، رفتیم به دیدن ایشان در گنبد قابوس. اول رفتم به یکی از شهرهای نزدیک گنبد قابوس و شب را آنجا بودیم، روز [بعد] من گفتم که دارم میروم به دیدن آقای مدنی؛ [بعد ]دیدیم مردم همینطور آمدند که ما هم میآییم، ما هم میآییم! من در راه که میرفتیم، به جادّه که نگاه کردم، دیدم یک زنجیرهی طولانی از ماشین پشت سرما همینطور دارند میآیند [برای ]دیدن ایشان! [در حالی که] ایشان تازه هم به گنبد قابوس رفته بودند. یعنی در آنچنان جایی که هیچ کس ایشان را در آنجا نمیشناخت؛ در این محیط نامأنوس من دیدم آنچنان مردم همینطور با شوق و علاقه [میآیند]. یک جماعتی بودیم که به منزل ایشان رفتیم؛ ایشان با آن چهرهی نورانی آمدند نشستند و چند کلمهای صحبت کردند. یعنی دید سیاسی [داشتند] و نسبت به مسائل کشور آگاه و اهل عمل و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت بشود؛ نه، مرد شجاع، صریح، آمادهی خطرپذیری. لذا ایشان وقتی که در نجف هم بودند، جزو کسانی بودند که شجاعتشان را در نجف هم ثابت کردند؛ یعنی در نجف آن کسی که بایستد و صریح مرجعیّت امام یا اعلمیّت امام را بیان بکند و تصریح بکند [خیلی شجاعت میخواهد]. خیلیها حاضر نبودند؛ با اینکه قلباً هم ممکن بود معتقد باشند، امّا حاضر نبودند؛ ایشان یکی از چند نفر معدودی بود که به مرجعیّت امام و اعلمیّت امام شهادت داد؛ و پخش شد. ما آن وقت در مشهد بودیم، خبرش از نجف به مشهد رسید و چقدر در قشرهای اهل علم و اهل معرفت تأثیر گذاشت که خب یک شخصی مثل آقای مدنی، اینجور ترویجی از امام کرده بود. هم در آنجا با این اعلام صریح شجاعت نشان داد، هم در وقتی که به ایران آمدند، در مقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. و بالاتر از همه در تبریز بود، در اوایل رفتن ایشان [ به تبریز و] در آن فتنهی موسوم به فتنهی خلق مسلمان که یک آمیختهی نفاقآمیزی بود از احساسات قومی و ضدّ اسلامی و در هدف، ضدیّت با نظام جمهوری اسلامی. یک چنین حرکتی را درست کرده بودند و از جاهای مختلف، از نقاط مختلف مردم را به تبریز ریختند برای ایجاد آشوب و فتنه. این مرد مثل کوه ایستاد و حتّی جانش در خطر افتاد و در آن جمعیّت، در آن میدان، نزدیک بود ایشان را به شهادت برسانند؛ که خب، بعد جوانهای حزبالّلهی و مردم مؤمن تبریز آمدند و خودشان غائله را ختم کردند و تمام کردند. اگر ایستادگی ایشان نبود، معلوم نبود که چه میشد. ما آن روزها در شورای انقلاب بودیم و لحظه به لحظه مسائل تبریز را دنبال میکردیم و در جریان بودیم. افرادی میرفتند، میآمدند، با علما تماس میگرفتند، با مردم تماس میگرفتند، چه در رابطهی با قم، چه با تبریز یک ارتباط دائمی بود. نقش آقای مدنی، یک نقش حقیقتاً مؤثّر و تعیین کنندهای در آن قضایا بود. این هم شجاعت ایشان و ورودش به میدانهای سیاسی.
و به نظر من بالاتر از همهی این ابعاد و پشتوانهی همهی این ابعاد، خودسازی و کاری بود که ایشان با خود و با دل خودش کرده بود؛ یعنی تا انسان خودش را در معرض نُصْح الهی قرار ندهد، به آن بهجت روحی، به آن معنویّت نایل نمیشود و آن فتوح لازم را پیدا نمیکند تا بتواند در همهی این میدانها اینجور با اخلاص وارد بشود. اخلاص او پشتوانهی این حرفها بود و آن اخلاص نتیجهی کاری بود که او با خودش کرده بود؛ یعنی پیش از آنکه انسان روی دیگران کار کند، اوّل روی خودش بایستی کار کند و اوّل با خودش بایست انسان آنچنان عملی را انجام بدهد که نفْس خودش را در دست عقل خودش و ایمان خودش مقهور کند تا نفْس نتواند سرکشی کند و نتواند هواهای خودش را بر اعمال انسان و بر رفتار انسان و بر افکار انسان حاکم و غالب بکند. عمدهی گرفتاری ماها اینجا است. ما اگر بتوانیم بر نفْس خودمان غلبه پیدا کنیم، بر هوای نفْس خودمان غلبه پیدا کنیم، آنوقت میدان برای عقل ما باز میشود تا حقایقی را بفهمد و نور معرفت الهی به او بتابد، و در [ این صورت ]انسان در قضایای مشتبه راهنمایی میشود. آن چیزی که خیلیها را در شبهه نگه میدارد، در مسائلی که خیلی باید زود انسان به نتیجه برسد، زود تشخیص وظیفه بدهد، زود حقیقت را بفهمد، زود دست دشمن را ببیند، زود راه صلاح و نجات را ببیند، میبینید مدّتها بعضیها همینطور در گل میمانند و دست و پا میزنند و شبهه برایشان به وجود میآید و نمیتوانند آن کاری را که باید انجام بدهند، انجام بدهند، این ناشی از آن مشکلی است که در درون خودشان دارند؛ نتوانستهاند آن فضای بینش عقلانی خودشان را آنچنان پاک و آراسته و پالایششده بکنند تا نور معرفت الهی و هدایت الهی به آن بتابد و آنها را راهنمایی کند. ایشان این مشکل را برای خودش حل کرده بود؛ مرحوم آقای مدنی این مشکل را نداشت، حقیقت را میفهمید و لذا براحتی میتوانست تصمیم بگیرد؛ ارادهی او مقهور نفْس او نبود؛ عقل او و ارادهی او قاهر و حاکم بر نفْس خودش بود، لذا بود که این همه موفّقیّت نصیبش میشد.
البتّه تبریز در بین شهدای محراب این امتیاز را دارد که دو شهید محراب دارد؛ یعنی مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) را هم واقعاً فراموش نکنیم و از یاد نبریم؛ آن مرد بزرگ، مرد روشنفکر، مرد اهل قلم، اهل مبارزه، که ایشان هم بایستی همیشه در یادها زنده باشند. او اوّلین کسی بود که اینجور در تبریز در موضع منبر انقلاب ایستاد و حقیقتاً کاری را که باید بکند، کرد. خب، خیلی با آقای قاضی هم مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب رفته بودم تبریز و اوضاع تبریز را میدانستم چه جوری است و آقای قاضی (رحمةاللهعلیه) هم خیلی رنج کشید. شهید اوّل محراب در تبریز آقای قاضی است، شهید دوّم هم آقای مدنی است، که هر کدام واقعاً برجستگیهایی دارند. البتّه شهید مدنی بهنظر من جزو آن چهرههای روحانی است که نظیرش را خیلی کم میشود پیدا کرد؛ یعنی همهی این ابعاد گوناگون در این مرد بزرگ بود.
خیلی متشکّریم از آقایان که این بزرگداشت را [برگزار] میکنید؛ منتها سعی کنید در کارها یک جمعبندی از شخصیّت شهید مدنی به دست بیاید. بالاخره ما امروز هم با همان امواج مواجهیم؛ این را آقایان و خانمها توجّه داشته باشند که امروز جمهوری اسلامی با همان جبههای مواجه است که در هنگام مبارزات و در اوّل مبارزه، انقلاب اسلامی با آن مواجه بود؛ فرق نکرده؛ جبههگیریها در باطن و حقیقت خودش عوض نشده؛ البتّه خب پیدا است که دشمن در هر روزی یک جوری [عمل میکند]. ما در جنگ با عراق دیدید دیگر که یک روز مثلاً فرض کنید با یک جور سنگربندی، با یک آرایش نظامی میآمدند، یک روز یک جور دیگر. در جنگ بزرگ سیاسی و انقلابیای که امروز دنیای استکبار با ما دارد، همینجور است. از قبل از پیروزی انقلاب که احساس میکردند سنگر آمریکا و سنگر استکبار دارد در اینجا میلرزد و ممکن است فرو بریزد و اسلام دارد به سمت مرکز فرو کوفتن پرچم استکبار در این منطقه -- یعنی حکومت پادشاهی -- میآید، از همان روز [ با ما] مواجه شدند؛ [اینها] همان دشمنها هستند، بعد از انقلاب هم همانها بودند، بعد از تسخیر لانهی جاسوسی هم همانها بودند، در دوران جنگ هم همانها بودند که علیه ما مبارزه میکردند؛ منتها شعارها، روشها، شیوهها فرق میکند. امروز هم همانهایند؛ امروز هم انقلاب اسلامی با همان دشمنهای آن روز مواجه است. ما امروز هم به همان جمعبندیای در شخصیّتهای انسانی خودمان و مسئولین خودمان و کارگزاران حکومتی خودمان و تریبوندارهای خودمان، احتیاج داریم که جمعبندی شخصیّت مرحوم شهید مدنی است؛ یعنی همان اخلاص را لازم داریم، همان روشنبینی را لازم داریم، همان شجاعت را لازم داریم، همان آگاهی و معرفت را لازم داریم؛ این چیزها لازم است؛ این جمعبندی را در کارهایتان مورد توجّه قرار بدهید. یعنی اگر کتاب مینویسید، اگر کار هنری میکنید، اگر شعر میگویید، به مرثیهسراییها یا ستایشگریهای عادّی، قضیّه تمام نشود؛ چون اینها چیزی عاید روح شهید مدنی نخواهد کرد. سعی کنید این را بهصورت یک جریان دربیاورید؛ جریان شخصیّت جامعالاطراف شهید مدنی؛ اینجوری باشد تا امثال من از او درس بگیریم، فرا بگیریم، یاد بگیریم که چه جور باید عمل کرد، چه جور باید فکر کرد، چه جور باید حرکت کرد، چه جور باید حرف زد، چه جور باید موضعگیری کرد، چه جور باید از یک کسانی دفاع کرد، در مقابل یک کسانی ایستاد؛ اینها را تعلیم بگیریم.
در مورد فیلم هم من به شما عرض بکنم، فیلم که میخواهید بسازید، خیلی این کار ظریفی است، چه میخواهید بسازید که جنبهی هنری داشته باشد؟ چون صرف دوربین گرداندن و یک قیافهای به شکل آقای مدنی درست کردن، که فیلم زندگینامهی آقای مدنی نیست، ارزشی ندارد؛ آن مثل یک کتابی است که نوشته باشند، بلکه کتاب از آن مؤثّرتر هم هست. فیلم باید واقعاً کار هنری باشد. اگر بشود یک کسی بنشیند یک داستانی را پرداخت کند که در این داستان چیزهایی از نقش شهید مدنی بیاید، اسم شهید مدنی هم اصلاً در آن نیاید، این میشود فیلم شهید مدنی؛ والاّ اینکه حالا ما بیاییم برویم در زادگاه ایشان و از خانه [فیلم] برداریم و بعد بگوییم ایشان اینجا متولّد شد و بعد آن را به شکل یک طلبهای در قم و به شکل طلبهای در نجف و در درس بیاوریم، این کارهایی که معمولاً میکنند، اینها یک کار است، امّا فیلم شهید مدنی به معنای هنری قضیّه نیست. سعی کنید که سرمایهها در اینجور کارها هدر نرود؛ اگر واقعاً میتوانید یک چیز خوبی در بیاورید. مثلاً فرض کنید الان ممکن است که یک فیلم خیلی هنری مهمّی را شما در نظر بگیرید که مثلاً اشاره به شخصیّت یک کسی داشته باشد، یا تصریح به شخصیّت او داشته باشد، یعنی یک چنین چیزی را بایستی هدف قرار بدهید.
انشاءالله خداوند به همه کمک کند، تأیید کند و آن سرنوشتی را که حقّ شهید مدنی بود - یعنی واقعاً شهادت حقّ او بود؛ این اجر بزرگ الهی، این پایگاه مهمّ الهی پاداش خدا برای این مرد بود و حیف بود که او در بستر بمیرد - ما هم با عدم قابلیّتمان، خدای متعال تفضّل کند، ما هم انشاءالله این لطف را از جانب خدا بگیریم، که ما هم در زندگی سقط نشویم، بلکه خدای متعال همین راه شهادت را برای ما هم انشاءالله مقدّر کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری میزان
کلیدواژه: مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۶۴۰۰۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عجیب ترین فرمانده جنگ ایران و عراق /جانشین سپاه خرمشهر و دوست نزدیک سردار سلیمانی را بیشتر بشناسید
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، احمد فروزنده از فعالین سیاسی و مبارزین علیه رژیم پهلوی، از فرماندهان سپاه خرمشهر در زمان فرماندهی شهید جهانآرا و شهید عبدالرضا موسوی و از یاران نزدیک به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، به مناسبت سالروز شهادت سید عبدالرضا موسوی جانشین سپاه خرمشهر،در گفتگویی با جماران، به بیان خاطراتی از این همرزم شهیدش پرداخته است.
مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید؛
آقای فروزنده، از چه زمانی و چگونه شما با شهید سید عبدالرضا موسوی آشنا شدید؟
آقای عبدالرضا موسوی از برادران قبل از انقلاب بود. آشنایی ما نیز به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بر میگردد. فکر میکنم با ایشان در مسجد امام صادق(ع) خرمشهر در قبل از انقلاب با ایشان آشنا شدم. از مسجد امام صادق، مسجد آیت الله خاقانی بود. مسجد فعالی بود و هنوز اینگونه است. تمرکز نیروهای مذهبی – انقلابی در این مسجد بود.
حدوداً مربوط به چه سالی است؟
سال ۱۳۵۵ که بنده نیز در همان سال به زندان رفتم.
بازداشت توسط ساواک؟
بله. بازداشت تا سال ۵۷. دو سال و نیم زندان بودم. قبل از این موقع یعنی به سال ۵۳-۵۴ بر میگردد.
آیا شهید موسوی هم از مبارزین علیه رژیم پهلوی پیش از پیروزی انقلاب بودند؟
بله از قبل از انقلاب.
وابستگی سیاسی به جناح و یا گروهها و سازمانهای خاصی را داشتند؟
آن زمان حزب خاصی نبود. همین بچه های مذهبی که در داخل مسجد فعال بودند. داخل خرمشهر یک گروه سیاسی هم بود که به جایی وصل نبود؛ یعنی شورای مرکزی و یا نهاد بالا دست نداشتند. همگی مقلد حضرت امام بودند. همین. نه بیشتر از این. شکل کار به این صورت بود. اینگونه نبود که سازمان و تشکیلات باشه و به بالا وصل باشند.
اما سازمان مجاهدین (منافقین) نفرات زیادی را جذب کرده بود.
بله؛ اما بچههای خرمشهر به هیچ کدام از اینها وصل نبود چون شرایط اجتماعی خرمشهر جوری نبود که با آن جریانات وصل باشند. آن سازمانها اساساً دسترسی مناسبی نداشتند که بخواهند نیروهایی را در شهر دور افتادهای مثل خرمشهر شناسایی کنند. اینگونه نبود. هر کس در منطقه خودش فعالیت میکرد. شاید در دانشگاه کسی ارتباط داشته است. وقتی دوستان به دانشگاه رفتند این ارتباطات در دانشگاه برقرار شده باشد. آن هم نه باز با سازمان های معروف و بزرگ که نام بردید، از بچههای انقلابی که توی خود دانشگاه چمران اهواز، جندی شاپور بودند. آدم از شهرهای مختلف مثلاً از تبریز و تهران آمده بودند داخل دانشگاه، از قضاء سیاسی نیز هستند یکدیگر گروهی تشکیل میدهند برای برگزاری اعتصابات و فعالیتهای سیاسی.
ارتباط شما از چه زمانی با شهید موسوی مستمر شد؟
آقا محسن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان را میشناخت؛ بعد از شهادت شهید جهان آرا لحظهای برای جانشینی ایشان درنگ نکردند و شهید موسوی را جایگزین کردند
از وقتی وارد سپاه شدیم؛ چون جنگ شکل گرفته بود. خانه و زندگی ما در معرض تهاجم دشمن بود و خانوادهها از خرمشهر بیرون رفته بودند. در این دوران همواره با هم بودیم. ایشان مدتی عضو شورا بود و بعد از شهادت جهان آرا به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر منصوب شد و من هم به در واحد اطلاعات مشغول خدمت بودم.
شهید موسوی نیروی معروفی در خرمشهر بود. چون انسان شناخته شده، متدین و انقلابی بود و جزو نیروهای شناخته شده قبل از انقلاب بود؛ عضو شورای فرماندهی سپاه خرمشهر شد و سپس معاون و پس از شهادت جهان آرا، فرمانده سپاه شد. روال طبیعی اینطور بود. از جایی نفرستاده بودند او را که بیاید و پناهنده بشود. از بچههای خرمشهر بود که با بقیه سپاه را تشکیل دادند.
از نظر روال کاری، شهید موسوی جایگاه فرماندهی شپاه خرمشهر راپیدا کردند؛ همان که شهید جهان آرا فرماندهاش بود. شهید جهانآرا به دلیل ارتباطاتی که آن موقع داشت با خود آقا محسن بعد با محسن رفیق دوست، کسانی که در تهران کار فرماندهی سپاه را داشتند لذا فرد مطرح و جا افتادهای بود؛ عمدتاً آن هم به دلیل فعالیت سیاسی که قبل از انقلاب آنها با یکدیگر داشتند.
از مقطع جنگ شروع بکنیم؛ شهید موسوی تمام آن ۲ سالی که پس از جنگ در قید حیات بودند خود خرمشهر و در همان منطقه خرمشهر، آبادان فعالیت می کردند؟
درمورد شهید موسوی من اینگونه به یاد میآورم که ایشان دانشجو رشته طب بودند؛ همزمان در سپاه خرمشهر هم فعال بودند و عضو شورا بودند و پس از اینکه جنگ شد دانشگاه ها تعطیل شد، دانشگاه اهواز هم تعطیل شد- ایشان آمدند به طور کامل و تمام وقت در جبهه و جنگ و سپاه خرمشهر حضور داشتند. خود ما هم قبلاً آموزش و پرورش درس می دادیم.
ولی بعدها مامور به سپاه مامور شدیم اما ایشان عضو شورا فرماندهی سپاه خرمشهر بود و پس از اینکه شهید جهانآرا در آن حادثه سقوط هواپیما در کهریزک به شهادت رسید توافق شد،که ایشان فرمانده شوند و از آن به بعد ایشان فرمانده سپاه خرمشهر شد و مسیر جنگ و مسیر تعالی سپاه خرمشهر و توسعه وضعیت نیروهای سپاه و غیره در دستور کار همه بود، ایشان هم خب فرمانده بود و طبعاً به دنبال این بود که سپاه خرمشهر ظرفیت خود را افزایش دهد. علیرغم اینکه یک زمانی در خرمشهر فشنگ و گلوله و اسلحه و کلاش برای دفاع نبود، سپاه خرمشهر با درایت ایشان و با همکاری دیگران توانست توپ و خمپاره تهیه کند.
واحد ۱۰۶ داشته باشد؛ سپاه خرمشهر در دوره شهید جهانآرا و در دورهای که ایشان فرمانده بودند، هم ما واحد خمپاره انداز ۸۱ و ۱۲۰ در داخل خرمشهر داشتیم. واحد ۱۰۶ توپ هایی هستند که روی خودرو های جیپ سوار می شوند و معمولاً هم برای زدن ابزار و ادوات نظامی سنگین دشمن هست. کل پرسنل سپاه خرمشهر ۳۰۰ نفر هم نبود، اما ما نزدیک ۱۰-۱۲ تا ۱۰۶ داشتیم. این در عملیاتها مهم بود. معمولاً در عملیاتهایی که انجام میشد، نیروها واحد ۱۰۶ شان حرکت میکردند. این نتیجه درایت خود شهید جهان آرا و بعدش سردار موسوی و دیگر دوستانی که بودند بود.
علیرغم اینکه نیروهای سپاه خرمشهر به درگیریهای چریکی معروف بودند، اما به سرعت توانستد واحد های خمپاره انداز و ۱۰۶ را راه بیاندازند و توپخانه راه اندازی کنند.
همه این تجهیزات از ارتش عراق غنیمت گرفته شده بود؟
بله همگی غنیمتی بودند. توپ ۱۵۵ که یک توپ خیلی بزرگ است هر گلوله اش ۴۵ کیلو وزن خود گوله است.کارهای بسیار بزرگی در دوره ایشان انجام شد که بازدهاش در عملیات آزاد سازی خرمشهر وجود داشت که همه این ابزار و ادوات را به شکل یگانی، بچه های خرمشهر داشتند با فرماندهی، درواقع فرمانده ما، فرمانده سپاه خرمشهر آقای شهید جهان آرا و شهید موسوی بودند ولی یگانی که در آن زمان تشکیل شد، تیپ ۲۲ بدر آقای شهید موسوی اینجور اختیار کردند که خودش سمتی نداشته باشد و آقای عبدالله نورانی را فرمانده تعیین کرد ولی خودش در تمام کش و قوسیهای مربوط به جنگ و عملیات و محدوده عملیات و اجرای عملیات حضور فعال داشت. در تمام شناسایی ها سعی می کرد خودش حضور داشته باشد.
بعد از شهادت شهید جهانآرا؛ همین مسیر با شهید موسوی ادامه یافت؟
ابزار و امکاناتی که جمع آوری شد، مثل توپهای ۵۲ عراقی، توپهای ۱۵۵ ارتش، ۱۲۲ عراقی و ۱۳۰ خودمان. به وسیله اینها سپاه خرمشهر درست شد. اولین واحد ۱۰۶ و توپخانهای که توی سپاه راه افتاده سپاه خرمشهر به اتکای ابزار و ادوات مصادرهای و غنیمتی این کار را توانستند انجام دهند. برای ۳۰۰ نفر پرسنل ۱۶ قبضه سلاح سنگین داشتیم. در هر منطقهای؛ صحنه جنگ را تغییر میدادند. همگی این زحمات با درایت شهید موسوی و خود برادرانی که دست اندرکار بودند صورت گرفت.
آقای شهید موسوی بسیار باهوش بود. آن موقع جذب شدن برای پزشکی کار مشکلی بود مثل همین امروز؛ علاوه بر هوش سرشار، از صبر زیادی نیز برخوردار بود. ایشان ظرفیت و توانایی فکری خیلی خوبی داشت. انسان فهیمی بود. فرد مقتصدی بود با اسراف برخورد می کرد؛ هر کاری را با حداقل هزینه جمع میکرد.
یک ویژگی که ایشان داشت دوست نداشت خودش مطرح بشود. به دنبال این بود که کار با کیفیت بالا صورت بگیرد. لذا وقتی قرار بر این شد که برادران سپاه خرمشهر یگان تشکیل دهند و این یگان در آزادسازی خرمشهر ماموریتی را داشته باشد، ایشان هیچ مسئولیتی قبول نکرد. مسئولیتش را به آقای عبدالله نورانی داد و گفت شما فرمانده باش. با توجه به اینکه تقریباً همه از ایشان حرف شنوی داشتند، نکاتی که به ذهنشان میرسید را انجام میداد. آن موقع من خودم مسئول اطلاعات عملیات یگان بودم.
مثلاً شاید یک شب در میان، دو شب در میان ایشان در شناسایی هایی که ما انجام میدادیم حضور داشتند. یعنی خودش در میدان حضور و همراهی پیدا میکرد. یک فرد فرهیختهای بود که خودش برای خودش مهم نبود. تلاشش را گذاشته شده که پیکان حمله به مواضع دشمن خوب طراحی و اجرا بشود و در کیفیت خوبی انجام داد.
فرمودید خیلی از نیرو ها و یگان ها از ایشان حرف شنوی خیلی خوبی داشتند با توجه به اینکه اولین فرمانده سپاه خرمشهر شهید جهان آرا بودند با آن سابقه سیاسی و مبارزاتی و با توجه به کارهایی که در سپاه کردند، بعضاً در جاهای دیگه ای ازسپاه دیده میشود بعد از شهید شدن فرمانده لشکر یا فرمانده تیپ آن تیپ مثل قبل از فرمانده بعدی یا همدل نبود و ارتباط عاطفی را نداشت ولی در اینجا به نظر می رسد این روند ادامه داشته است. یعنی بعد از شهید جهان آرا، شهید موسوی این را ادامه دادند. این موضوع را چگونه می بینید؟
انتخاب درست؛ وقتی افراد درست انتخاب شوند هر کس در جای خودش و دقیقا درست بنشیند این اتفاقی است که رخ می دهد. اما اگر درست ننشیند، یک فردی بر اساس رابطه یا دوستی و رفاقت بیاید بنشیند و نقش در بین آن گروه تشکیلات نظامی نداشته باشد، به جای آنکه تبدیل به یک اتفاق خوب شود، تبدیل به یک اتفاق بد می شود. شهید موسوی بین بچه های خرمشهر محبوبیت داشت و از طرفی دیگر در دوره مبارزه با رژیم هم جزو افراد شاخصی بود که فعالیت میکرد. لذا ایشان مقبولیت عمومی در بین بچه های خرمشهر داشت.
چقدر به نظر کارشناسی و به نظر فرماندهان یگان خودش اعم از فرمانده گردان و گروهان اتکا می کردند؟
ایشان یک فرد تحصیلکرده و فهیم بود؛ در جریان آزاد سازی خرمشهر خودش مسئولیت به عهده نگرفت. این خیلی مهم بود. معمولاً باید اینگونه باشد که کسی که فرمانده سپاه خرمشهر است باید مثلاً فرمانده تیپ ۲۲ بدر میشد. ولی ایشان این کار را نکردند. گفت آقای نورانی شما بیا این کار را انجام بده. من در کنار شما هستم هر جا یگان با مشکل مواجه شد ورود خواهم کرد. در حساسترین موضوع قبل از هر عمیلاتی، شناسایی منطقه عملیات است و بر اساس همین شناسایی قبل عملیات طرح و مانور عملیات شکل میگیرد خودش در شناسایی حضور پیدا میکرد. با گروههای ۷-۸ نفره که برای شناسایی میرفتند؛ ایشان در گروه ها حضور داشت بدون اینکه بخواهد اعمال نظر کند. فرمانده تیم بود ولی ایشان همراه تیم بود.
یک نوع آموزش مدیریت و کنترل و مراقبت فردی فعالیت زیر مجموعه با حضور خودش اعمال می شد. و اگر جایی نیاز بود تذکری، راهکاری و پیشنهادی داده بشود، ایشان می داد و همه نیز قبول می کردند؛ چون فرماندهشان بود و همه او را قبول داشتند. خب آن موقع اینگونه نبود که بر اساس دستور عزل و نصب صورت بگیرد بخصوص که سپاه تازه راه افتاد بود. لذا با توجه به مقبولیت عمومی پیشنهاد شد که ایشان به جای شهید جان آرا فرمانده سپاه خرمشهر باشد.
آیا ایشان حساسیتی نسبت به جان افراد تحت فرماندهی خود داشتند؟ این موضوع چقدر برای ایشان مهم و حیاتی بود؟ بعضاً مطرح میشود که فرماندهان سپاه در این موارد کوتاهی داشتند!
اصلاً اساس اینکه ایشان می آمد شناسایی می کرد چه بود؟ وظیفه ای نداشت که زیاد کار شناسایی را انجام بدهد. این شناسایی برا ی چه انجام می شد؟ برای اینکه ما یگان را نیروهایی که داریم چگونه از خطر عبورشان بدیم که بتوانند بیشترین ضربه را به دشمن بزنند، دشمن را در یک جاهایی دور بزنند یا توی نیروهایش شکاف به وجود بیاورند. این اتفاق اگر بیافتد طبعاً تلفات نیروی انسانی ما پایین میآید. آن موقع که ما ابزار شناسایی مثل هواپیما بدون سرنشین نداشتیم. لذا بر اساس شناسایی ها و طرح مانور و طرح عملیات بررسیهای میدانی خود پرسنل بیشتر صورت میگرفت، نیرو های اطلاعات عملیات یا نیروهای میخواستند عمل بکنند.
در این حادثه ای که رخ داد با توجه به اینکه یگان ۲۲ بدر در حساسترین نقطه قرار بود عمل بشود، فرماندهان گردانها، معاونین گردانها؛ اینها همگی میرفتند منطقه تا ارزیابی داشته باشند ببینند هر کس از کجا و چگونه باید برود. لذا در جواب این فرمایش که شما میگویید آیا ایشان به جان افراد حساس بود یا نبود یا همینطور به خط دشمن یا نه؟ نه. به چه دلیل، به این دلیل که خودش حضور پیدا میکرد. مسیری که نیرو میخواهد برود و دشمن را دور بزند یا نقطهای که میخواهد به دشمن حمله بشود.
لذا حضور ایشان به دلیل بیکاری یا اشتیاق شخصی حضوری پیدا کردن در ماموریت ها نبود؛ بلکه برای پوشش این فرمایشی که جنابعالی می گویید حداکثر ضربه و حداقل تلفات را در برنامه کارمان داشته باشیم.
چگونه از شهادت شهید موسوی با خبر شدید؟
آن موقع که ایشان شهید شد – اینطور در یادم هست که - ما در مرحله ۱ عملیات آزادسازی بیتالمقدس را شروع کرده بودیم و رسیده بودیم به جاده. در مرحله دوم باید می رفتیم تا مرز. مرحله سوم از خطوط دفاعی که دشمن از شرق یعنی از رودخانه تا مرز به سمت شرق و جنوب کشیده بود باید مانور میدادیم. ایشان در مرحله اول فکر میکنم وسط بمباران هوایی و ایشان بر اساس بمباران هوایی شهید شد. تمام امعاء و احشاء ایشان بیرون ریخته بود. یعنی چنین اتفاقی برای ایشان افتاد. آن موقع که این اتفاق افتاد، همه سوگوار شدن؛ علاقه زیادی به فرمانده خودشان داشتند. در اوایل سپاه و در دوران جنگ اینگونه نبود که ابلاغی باشد. ایشان را براساس شناخت و مقبولیتی که در پرسنل داشت او را فرمانده سپاه گذاشتند.
لذا بر این اساس توی روحیه برادر ها تأثیر منفی داشت ولی ما هم راهی جز ادامه جنگ نداشتیم. بیایم به عزاداری و اینها برسیم چون همه باید داخل خطوط دفاعی میماندند تا از مواضعی که تصرف کردند، دفاع بکنند. از طرفی هم باید می رفتیم پیش روی می کردیم و خرمشهر را آزاد می کردیم. وضعیت اینگونه بود.
27219
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903597